مقدمه:عرض ادبی هرچند بیادبانه به ساحت قدس حضرت ولی عصر ارواح ماسواه اتراب مقدمه فداه البته میخواستم صبر کنم و مطلب جدیدی بنویسم اما هرچه فکر کردم که شاید تا فردا زنده نمانم این مطلب را که قبلاً در دوران کودکیام نوشته بودم و باعث زنده شدم خاطرات و لحظاتی در من شد را تقدیم میکنم. انشاء الله توفیق درج مطلبی که در ذهنم هست را پیدا کنم. یا صاحب الزمان ادرکنی....
آخرین برگ انتظار
امشب بازهم شوقی در دلم برپاشده. نمی دانم این نسیم خوشبو که هم عطر ظهور است از کدامین سو می وزد. گویی اتفاق بزرگی خواهد افتاد. دستانم از فرط خستگی کرخت و لرزان شده و پاهایم تاب و توان رسیدن به منزل ظهور را ندارد. قلبم عجیب به تپش افتاده. پنجشنبه پیش نیز اینگونه بودم ولی گویا این بار با پیش فرق دارد، گویا این پنجشنبه نوید جمعه ظهور را می دهد. گویا پس از مدت ها صدای سوز دل عاشقان قلب سنگ انتظار را نرم کرده است و ظهور از چنگال انتظار آزاد شده.
صدای گام های کسی می آید...
صدای پای کسی می آید که آمدنی است ...
گرد و خاکی در افق پیدا شده که چشم را می نوازد...
....
خدایا ظهورش را سریع و آسان کن!
خدایا من را جز یاران و یاورانش و از دفاع کنندگان و از شتابندگان بسویش در برآوردن نیازهایش و از اطاعت کنندگان دستوراتش و از حمایت کنندگانش و از سبقت گیرندگان به انجام خواسته اش!
سلام ما بر او هنگامی که تکبیر می گوید، هنگامی که نماز می خواند، هنگامی که به رکوع می رود، هنگامی که به سجود می رود و هنگامی که می آید...!
سلام بر مهدی فاطمه عجل الله تعالی فرجه
اطلاع رسانی
تبلیغاتآگهی صلواتی میپذیریم
441300بازدید | |||
^بالا^ |
|